این هوای دونفره ، بی تو چه بی عنوان بود
ذهن من زمزمه ی یاد تورا خط میزد
یادت اما چه نهان . گوشه ی دل پنهان بود
کافه این بار دمادم به دلم میتازید
آخرین کافه ی تاریک و شب و فنجان بود
موی من رنگ شبش را به دلم میپاشید
مثل یک جنگ زده . شهر دلم ویران بود
مرگ در پشت همین خانه کمین کرد و نشست
بغض از تک تک این خاطره آویزان بود
گفته بودی که یقین کن . یه خدا . میمانم
اخرین مهلت افسونگری ایمان بود
همه ی فاصله ها در دل من روییدند
و فروریخت مرا ، فاصله نه !طوفان بود.
(نمیدونم شاعرش کیه)
بعد از مدت ها سلام .
درباره این سایت